آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

اندر حکایات منو دبیرام.(2)

عاقا سلام... اینم یه خاطره ی شیرین دیگه!

اوایل سال...قسمتی از درس رو بمن دادن،تا به صورت یه کنفرانس علمی..و با تمام آزمایشات و نمونه سوالات...در کلاس تدریس کنم.

خیلی روی متنم کار کردم..چون خیلی برام ارزشمند بود!می خواستم بدون کاغذ کنفرانسمو اجرا کنم.

روز موعود فرا رسید!

عاقا قبل از کلاس،داشتم برا آخرین بار،مطلبمو دور می کردم ک یکی اومد ازم پرسید،girlچ قد برای این کنفرانست وقت گذاشتی؟ منم گفتم!6،7 ساعت.=اینطوری شد!گفت من برای امتحانای ترمم 7ساعت وقت نمی ذارم..بعدش تو؟!

عاقا دبیر وارد شد..وکلاس رو برای تدریس به من داد و خودش رفت جای خودم نشست..

ومن شروع کردم..به نام خدا..نیروی وارد بر بار...

خیلی جالب توضیح دادم...همه مبحثو فهمیده بودن!تا شد موقع حل سوالات...

 دبیرم با حالت رضایت از تثبیت درس در ذهن من،داشت حرف میزد ک همون یکی،گفت خانم دیگه آدمی ک 7ساعت بخونه...باید چشم بسته بگه نه؟می خواستم جف پا برم تو حلقش..

تا آخر زنگ6،5 بار گفت..

اما دبیرم گرفته بود چی شده...محل نمیداد طرفو...

اما اولش خیلی ناراحت شدم...

اما نذاشتم...کنفرانسی ک کلی براش زحمت کشیده بودم...

خراب بشه...

طرف فقط خودشو خراب کرد...

همینم براش بس بود...

                                                            

نظرات 8 + ارسال نظر
elgha شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 09:23 ق.ظ http://stubborngirl.blogsky.com

من شخصا لایکت میکنم

قربان تو دخمل...

mary یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 12:21 ق.ظ http://golhayebabone.blogsky.com/

عزیزم
خاطره قشنگی یود

آره...
ممنونم ماری جان..

یاس یکشنبه 24 شهریور 1392 ساعت 04:23 ب.ظ http://chobshuorbanou.blogsky.com

منم کنفرانس زیاد میدادم!
چون مامانم معلم بود از اعتماد به نفس یه شدن بالایی برخوردار بودم و هروقت موقع کنفرانس میشد من قبول زحمت میکردم...
اساسا درس دادن رو دوست داشتم.شیوه های مخصوصی هم برای خودم داشتم.
کلا جو گیر بودم چون الان به هیچ دردم نمی خورن اون کارها...
یه جورایی با گفته بچه های زمان ما شیرین عسلی بودم تو کلاس که نگوووووو....
ولی بازم چه فایده ؟؟؟؟

چرا فایده ای ک داره!
فدرت بیانت...اعتماد بنفست...
ک تقویت میشه...
خودشم یه نوع پشرفته...
قبول داری؟

دل نوشته( سمانه) دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 09:25 ق.ظ http://fun-thing.blogsky.com

طرف حسودیش شده دختر خوب

میدونم..
ممنون عزیزم بهم سر میزنی..

مهسا دوشنبه 25 شهریور 1392 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.delane.blogsky.com

سلام سلام دختر خوووووووووووووووووووووووووووب
میلاد امام رضا علیه السلام مبارک
-------------------------------------------------------
اه اه اه ... آی من بدم میاد از این آدمای حسود که طاقت موفقیت دیگرانو ندارن!
آفففففففرین

سلام عزیزم...عید تو هم مبارک.. صد به این سالا...
منم همینطور..
حسود..هرگز نیاسود

نسترن سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 12:39 ق.ظ http://haftasemanabi.blogfa.com/

آفرین بر تو دختر زرنگ با این خاطرات زیبا

قربان تو دوست مهربونم.
نسترن جان..

گیل پیشی شنبه 30 شهریور 1392 ساعت 01:02 ب.ظ http://daftareayyam11.blogsky.com

عجب آدمی بوده . بعضی ها خیلی دوست دارن طرفو خراب کنن و کارش رو بی ارزش جلوه بدن . همینه که ملت 1000 ساعت درس می خونن و میگن هیچی نخوندم .
یادمه سالی که کنکورسراسری قبول شدم فامیل های مامانم به جای تبریک فقط این جملات رو گفتن :
-میگن امسال همه رو برداشتن .
- دانشگاه صنعتی قبول شدی؟ فک کنم دانشگاه مرکزی بهترباشه -مسیر دانشگاه صنعتی کمی دوره . چطور می خوای بری؟
خلاصه یه تبریک خشک و خالی هم نگفتن .

بدم میاد...از این افراد تا این قد حسود...!
ما هم تو فامیلامون همچین افرادی داریم.
ک فقط موفقیت خودشون براشون مهمه...نه هیچ کس دیگه

چکاوک یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 08:48 ق.ظ

گلم خودتو اذیت نکن واسه آدمای حسود
هر کاری دوس داری بکن

باشه...
ممنون چکاوک..
این آدما قادر به دیدن موفقیت افراد نیستن!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.