آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

دلمو...حرفاش!(2)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

السلام علیک یا ثارالله

            حسین (ع)

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید.

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید.

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید.

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم

راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید.

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش

عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید.

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید.

گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش

فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید.

گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم

گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید.

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق

عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید.

گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)

گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید.

از وبلاگ"نوجوان پلاس"

قانون لختی

تو فیزیک یک قانونی هست؛به نام قانون لختی..ینی تمایل اجسام به حفظ حالت قبلی..

همون قانون اول نیوتون..بهش اینرسی ،یا قانون ماند هم میگن..

که باعث میشه وقتی خودرو شتاب کند شونده ی زیادی داشته باشه-ترمز بگیره-ما را به سمت عقب هل بده...

-توی زندگی خودم،خیلی تمایل دارم حالت و احساس قبلی خودم رو حفظ کنم...

و از چیزایی که قالب قبلیه زندگیمو مختل کنه،و باعث ایجاد یه قالب جدید بشه،یکم هراس دارم.

این ویژگی شاید به نظرت،آدم رو از پیشرفت باز می داره...

اینطوری نیس.. شایدم به نظر من اینطوری نباشه.

مثلا" عوض شدن محل تحصیل..که به تبع هم دوستان عوض میشن،و هم اساتیدو دبیرا...

...

خیلی به نظرم جالبه،قانون های موجود رو با زندگی خودمون وفق بدیم..

مثلا" چند روز پیش،می خواستیم با دوستان کلاس،از پنجره با شتاب ثابتgاز ارتفاع6 متری رها بشیم..

تا شتاب زمین رو کاملا" حس کنیم!

البته از این کار منصرف شدیم چون ممکن بود خطرناک باشه!و به جاش یه جسم به پایین پرتاب کردیم!!!

...

پ.ن.1:از دوستان محترم بابت این که بسیار منتظر اند،تا آسمانمupشود؛واقعا ممنون هستم.

پ.ن.2:به علت زیاد شدن لینک هام...طرح غربال گری رو شروع می کنم و وبلاگ هایی که مارو فراموش کردنو

دو سه ماه هست که upنکردند رو حذف می کنم.


یه شعر خیلی قشنگ؛تقدیم به شما عزیزان:

در یک هوای سرد پس از باران

مردی رمیده بخت

با سرفه های سخت

دیدم که پهن می کرد

عریانی خودش را

روی طناب رخت

...

عمران صلاحی

این خاطرات شیرین

حس رفتن توی خاطرات و لحظه های شیرین،گذشته؛(لامصب)بد جوری حالمو خوب می کنه!!!

می خواد گریه کنم...اشک بریزم...از سرما بلرزم...یاد آوری؛گذشته های شیرینم،لبخند میاره به صورتم.

همیشه دوست داشتم؛تو یه وقتی،بشینمو بنویسم .تا یه چند ماهی پیش وقایع هر روزمو،شبش می نوشتم.

بعدش...وقتایی  که حوصله ی کاری نبود؛میشستمو می خوندم.

وااااااااااای که چقد این کارو دوست دارم.

-----

کوچیک تر که بودم؛یه استادی بودم برای خودم تو "خاله بازی"

یادش بخیر...

هیچ وقت به غدای الکی،راضی نبودم. قبول نداشتم!!!

از برنج بگیر تا نخود پخته...!

واااااااااای الانم دلم می خواد با یه بچه خاله بازی کنم.

خیلی برام لذت بخش بود...

یادش بخیر...

----



گوش تو بیار نزدیک/// می خوام.ع.....بشم.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.
)