آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

حرف حساب...


وقتی ما پسرها اولین بار وارد محیط مدرسه می‌شویم، حس خاصی داریم. یه نوع دلهره از دیدن پسرهای بزرگتر و غریبه. کسانی که خیلی راحت در رفت و آمدند، بازی می‌کنند و خلاصه تو سر و کله هم می‌زنند. گاهی هم وقتشان را صرف سر به سر گذاشتن کلاس اولی‌ها می‌کنند. یه چیزی تو وجود بچه‌های کلاس اولی هست که به مرور، با بزرگتر شدن کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود.

با بزرگتر شدن و بالتبع آن مرد شدن، این حس دلهره آرام آرام از بین رفته و دیگر مدرسه، دانشگاه، خیابان، روز و شب تفاوت چندانی ندارند. با خیال راحت می‌روی و می‌آیی، هرچند نه به صورت مطلق، اما بیشتر مواقع اینگونه به پیش می‌رود.

ما تقریبا نصف جامعه هستیم، نصف دیگر جامعه‌‌مان را زنان تشکیل می‌دهند که متاسفانه شاید هیچوقت این حس امنیت را - لااقل وقتی که تنها هستند- تجربه نمی‌کنند. وقتی که هوا تاریک است، وقتی که می‌خواهند چند ساعت روی نیمکت پارک نشسته و تنها باشند، وقتی که در کوچه‌های خلوت راه می‌روند و...

اونقدرها سخت نیست که حداقل سعی مان را بکنیم، نصف دیگه جامعه هم، حداقل وقتی بزرگ شد، مثل ما این امنیت نسبی را احساس کنند.

برداشتی از وبلاگ پامچ:http://pamej.blogfa.com

نظرات 5 + ارسال نظر
پاج جمعه 22 آذر 1392 ساعت 08:57 ب.ظ

سپاس

همچنین از شما.

[ بدون نام ] شنبه 23 آذر 1392 ساعت 11:44 ق.ظ

دلم سوخت واستون

یاد شب گردیای خودم افتادم

دختر بودن سخته

خیلی سوز داشت نوشته

کاش عوض کنی خودتو...

گیل پیشی شنبه 23 آذر 1392 ساعت 08:39 ب.ظ http://daftareayyam11.blogsky.com

عالی بود

همینطوره.
ممنون...م گیل پیشی جونم.

neo چهارشنبه 27 آذر 1392 ساعت 08:42 ب.ظ http://cruel-life.blogsky.com/

خیلی جالب بود ممنون.واقعا همینه

سلام بر neo
آشنای عزیز پیشین.
واقعا"واقعن همینه!

پروفسور سه‌شنبه 1 بهمن 1392 ساعت 04:34 ب.ظ http://otagham.blogsky.com

کاش همه پسرا اینجوری بودن!

...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.