آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

تجربیات خوب!

دلم میخواد...

تو یه اتاق تاریک.

سرمو بدارم روی بالش.

فک کنم به زندگیم.

که چرا اینقد بی دقتم من.

ناراحت بودم امروز.

خیلی بد شد.

میتونستم کامل بشم.

راحت تر بود از اونی که فکر میکرم.

نشد.

همیشه از اون جایی آسیب دیدم

که به خودم توی اون فصل

اطمینان کامل دارم.

خیلی بده نه؟

بدم میاد از این عجله ی لعنتی.

انگار که چی؟

دنبالم کردن.

من اینطوری فکر میکنم؛

که هرچی آدم برای یه امتحانی یا آزمونی

موارد سخت تر و مشکل تری رو کارکنه..

بعدش تویه کوچکترین مسائل ساده عین هم چی میمونه!

یا درست جواب نمیده.

دلم اینقد میسوزه!!!

امتحان بعدیم چی؟

با دوستان تصمیم گرفتیم،تا آخر آخر وقت بشینیم.

و با حوصله و دقت جواب بدیم.

باشد که تجربه قبلی مارا؛

در موفق شدن هایمان یاری مان کند.

!

جواب دادیمو...

دیدیم نه!

انگار دیگر امیدی به 20نیست!

همرو نوشتم و داشتم دور میکردم،

که...

دیدم ای دل غافل...

این جدوله چیه؟

چرا با این گندگی ندیدمش!!!

این همزمان با لحظه ای بود که مراقبا میگفتن...

5شش دقه دیگه مونده...سوالا رو سر جمع کنید.

منم تند تند جواب دادم...

ولی از اثرات ناشی از استرس....

!

اومدم بیرون دیدم زیاد هم فرقی بین جواب دادنمو و ندادنم نبوده...

اشتباه حل کردم!

دهنم....

بعدشم اومدم خونه...

حالم بد...

یه گوشه ای ... کنجی افتادم...

-----------------------------------------------------

بگذریم...مهم الان است که حالمان عالی ست!

به طاها به یاسین2 رو تاحالا شنیدین؟

من باهاش خیلی حال میکنم!

-ببخشید اینطوری میگم!-

این یعنی ماکسیمم...

از آقای فانی هستش.


ندیدم شهی در دلارایی تو

به قربان اخلاق مولایی تو

تو خورشیدی و ذره پرور ترینی

فدای سجایای زهرایی تو

نداری به کویت ز من بی نوا تر

ندیدم کریمی به طاهایی تو

...                                                 


التماس دعا دوستان.

موفق باشیدو خوشحال

پ.ن:دوستان از این نواهه که گفتم خوشتون نیومد؟

:(

حس خوب :]

همون حسی که باشه...دنیا و درگیری هاش...مسئله ای نیست!

حال هیچ کاری نیس جز نوشتن...

و آوردن این حس خوب به صفحه ی سپید!

اوردن لبخند به لب.قشنگی به چشم.شور به دل.حس به وجود.

حسی که تا همون ته ته های دلت شادی بدو بدو می کنه.

همه جا قشنگه.

سفیده.

همه عالی.

همه چیز جالب.

می فهمی چی میگم.نه؟

...

زندگی ام را با همین حس ها...زیبا میبینم.



:) برف!

-مامان یادت باشه؛دفعه ی بعد که رفتیم،جوراب پام کنی!

-هوا گرمه آخه.

-نه...می خوام مث بچه های دیگه روی سنگ فرش های بارگاه بدو بدو کنم...و لیز بخورم.

-نه.میوفتی. زخمی میشی.

-مامان!

-...

خودمونیم ها!!!چه فازی میده بدو بدو بعدشم لییییییییییییییییز!

وااای روی برف... جاده های شیشه ای.

از افراد پایه ی لییییییییییییز لیییییییییییز برفیم.-اونم با تیوب تریلی-!!!

خیلی خطرناکه...دو سه باری هم مجروح دادیم.

ولی خدا خودش حفظ کنه!مجروح ها سرپایی مداوا شدند.

ما هم بنده های لجباز!

یکی رو یادمه از بالای یه تپه ی بلند با سر همینطور دایره وار میومد پایین!!!

اونقد شدید بود ضربات...گفتیم حداقل یه جاش شکست.

بعدش بلند شو و واستاد.

همه خوشحال شدن.خدارو شکر سالم بود.

شما دوستان چی؟پایه ی تیوب بازی هستید؟-همون تیوب سواریه--یعنی نشستن روی تیوب از روی یه تپه یا کوه صاف با زاویه ای در حدود30درجه همراه با وارد ساختن یک انرژی فعالسازی،و...شارش به سمت پایین.-

البته سعی کنیدتیوبتون پر باد نباشه...چون همتونو تا قبل از رسیدن به مقصد پیاده میکنه!والبته یکم تا قسمتی ابری دردناکه.

مورد داشتیم یه تیوب تو راه رفت مسافر هم سوار کرده...این مسافر بدبخت در مسیر برگشت رو به بالا بوده که...


                                                   

                                                          

فکر کنم اصن تنظیمات کارخانه ی من،روی حداکثر ظرفیت به یاد داشتن خاطرات تنظیم شده!

والا!

....

پ.ن:دوستان بابت تاخیر در پست جدید معذرت.

شاد باشیدوسلامت.

خدا همراهتان.