آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

منو هوای بهار..

مرا با هوای بهار...دوستی بسیار است! دیدن سبزی های جوشان در هر شاخه..شکوفه ها..مطبوعی هوا..همه وهمه...که چه بسیارند...و زیبا!برای من حس نوشتن میآورند..حس خوب..حس زندگی..حس دوباره بودن..زدودن غم..

و امید به آینده ای روشن...

ومن از همین جا این حس هارا تقدیم میکنم به تو!باشد تا وجودت را بهار چون شاخه های بی حاصل این درخت هایی که هنوز خوابند..و جامه ی سبزشان را تن نکردند...هرچه زودتر سبز کند...بر دلت شادی بشکوفاند...و عمرت را با محصول موفقییت با برکت کند.

هوایش فوق العادست...از من میشنوی پنجره ای باز کن و از هوای زرینش وجود خودت را متنعم ساز...لحظه ای-هرچند کوتاه-چشمانت را بببند..وبه هیچی فکر نکن..نگذار همین مدت کوتاه در فکر استرس فردا..گرفتاری..غم و دلتنگی بگذرد.برایت شاد بودن..شاد زیستن..وبهره مندی از بهار را آرزو مندم.

وجودت سبز..

دلت خوش..

و امیدت درخشان..

عزتت زیاد

خدانگهدار!

سیزده به در!

کلا امسال همش باید با تاخیر خدمت برسم!

خدا بخیر کنه!

عاقا سلام!ما هم عین خیلی ها سبزه گره نزدیم...به خواننده ی شعر"سیزده به در/چهارده به تو/سال دیگه خانه ی شو!/"با اخممان دعوا نمودیم!طرف پرو پرو با گستاخی تمام شعر را به پایان رساند:"سال دیگه خانه ی شو/بچه بغل(!)"بعدش شدید خندمان گرفت!از دست این قوم و طایفه!چه کنیم دیگر؟ آرزو دارند...دوست دارن پلوی ماراهم بخورند...بگذریم!

یادمان از کوچیکی هامان میآید-که طفیلی بیش نبودیم-:

شب های سیرده تازه یادمان از مشق های شب...تکالیف عید...(وای) پیک نوروزی مان میافتاد...

تازه بعضی سال ها تا نصفه های شب... مینشستیمو مشق مینوشتیمو...مینوشتیمو...

خوشی روز از دماغمان در می آمد!

سال بعد عبرت گرفتیمو مشق هامان را به مهمانی میآوردیمو در گوشه ای...کنجی می نوشتیم!

البته حواسمان نبود چه مینویسیم... ولی خب.برای خالی نبودن عریضه..رفع بیکاری..عزیز شدن ودرس خوان تر نشان دادن..یاد دادن نقاشی به بچه کوچیکه ی میزبان..و..فواید آن بود.

و امسال هم از این شیوه استفاده نمودیم...

ولی با رویکرد" جدی تر"و توجه بیشتر...

خلاصه...

اینطور هم این15 روز گذشت...وما ماندیمو خاطرات خوبو..یه طایفه ی منتظر..یه خونواده ی مهربونو...

کلی دوست نازنین..ویه آینده ای روشن..و یه لبخند بر لب من!  :)

خدایا شکرت.

تمام!

+دوست داشتم بیش از این ها باشد.ولی اشکال ندارد...ما عادت داریم! دوستم موفقیتت دعای من است.


دوستان تبریک عید...با یکم تاخیر

دلم انفجاریست...بمبم تو باش.

دری بسته هستم...پلمبم تو باش.

مرا کشف کن...گرچه دور از توام!

بیا و کریستف کلمبم تو باش!

گفتیم با یک شعر از یه ناشناس شروع کنیم زیبا تر باشد!

حالا سلام.

خسته ی دید دید بازدیدا نباشین...چقد عیدی گرفتین؟خوش گذشت؟

کمر ما که از بس خم شدیم جلو مهمون چیزمیز تعارف نمودیم راس نمیشود!والا!

جدی میگم!والا!

چه زود گذشت!چه زود...ومن چه زود بزرگ شدم!چه زود همه مرا "خانم"صدا میکنند!

و چقد لحظاتی که گذشت را دوست داشتم.

خدایا!دوست ندارم این لحظات تمام شود.

تمامشان نکن....!

دوستان سال سختی در پیش دارم.

دعا کنید برایم...

توفیقتان پایدار..