امروز،چشمم به یه نوشته ای افتاد...خیلی قشنگ بود...خیلی روش فکر کردم..
:نوشته شده بود:
بنده ی من،من به حرف هایت آنچنان گوش فرا میدهم...ک گویی همین یک بنده را دارم...
اما تو،گویی با من حرف میزنی،ک انگار صد خدا داری!!!
...تو دلمون،یه نفر رو شاید خیلی دوست داشته باشیم...
خیلی!!!
اما بهتره بدونیم،عشق والا متعلق به خداست...
نه این عشقای درپیت ما!!!
اینا ک عشق نیس..
توازن ناهماهنک هورموناست!
همین و بگم و به خدا بسپارمت:
خدا هنوزم عاشقته..
دیر نشده...
تا وقت هست کاری بکن...
یادت باشه که:
"زیر سایه ی عشق خداست که ما می تونیم به دنیا عاشقانه نگاه کنیم پس خودخواهانه خودمون رو عاشق ندونیم که هرچه داریم از خداست"
موافقم!
اگه..عشق خدا نباشه...
میشیم یه پارهه سنگ...
موجود...اما بی حس..
ممنون گلم از نوشتت..
عشقای درپیت
چقدر توی این زمان زیاده و صد البته چقدرم استقبال میشه ازش
توی یه وبلاگ از یکی از دوستان دیدم که گفته بود :عشق دروغی بیش نیست !آره راست میگه
ولی اینو قبول ندارم...
عشق...راستین...
خیلی ارزشمنده..
منم رمز میخوام
سلام دوست خوبم! چه تلنگر خوبی بود این پستت. ممنون
من امروز این پست رو تو وبلاگ یکی از دوستام خوندم، ت هم بخون مطمئنم خوشت میاد:
http://yeksabadsib.blog.ir/post/%D8%A8%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%D9%84%D8%AA-%D8%AA%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%A8%D8%B2%D9%86%D8%AF
سلام مهسا...
خدا کنه...غفلت..نگیره جای این تلنگرا رو!
چ وبلاگ قشنگی داشت این دوستت..
خیلی لذت بردم..
تو این مدت..
خوب منو شناختی..
ها!!!
فقط خدا...
خیلی زیبا بود آسمون من
شاد باشین همیشه
فقط خدا وبس...
ممنون دلنوشته..
شماهم همینطور..
وموفق...
برگ ها ی من کو ؟
می خوام متلاشیشون کنم خو
نیستن!!!؟
من کاری نکردم خو!
کنترل کردم!
بودن که!
سلام جیگرجون
داشتم ایمیلامو چک میکردم که دیدم واسم ایمیل دادی
وبو کلا بستم
ایشالا سال دیگه بازش میکنم باهمون آدرس
توهم یه وخ وبتو نبندیا
سلام القا..
کجایی خانمی؟معلوم هس؟
دیدم وب نداری..گفتم بی خبر،کجا رفتی؟
واسه چی؟خو؟
واسه درس؟
ای بابا!
ایشالا با کلی خبر خوب..
دوباره مارو با نوشته های قشنگت...
شاد می کنی!
بازم بیا..
liver joon!
سلام.لینکت تو یه وب بود
خودمو میگم،وقتی از همه جا رونده میشم یاد خدا میفتم
انگار یکی رو خیلی دوست داری و مشکلی هست.
منم همچین قصه ای دارم ولی اون نامرد نیست خیلیم انسانه ولی خب اینجوری شد دیگه
سلام نازنین...
خوبه..ممنون اومدی به آسمانم..
ای بابا!
مشکلات شده پل ما و خدا..
خدا دلتو از این غما...بی غم کنه!
چه خوش شانسم من
خیلی دلم می خواست قصه دلتو بخونم
حالا خوندی؟!
سلام عزیزم.
ممنونم که سر زدی.
شما هم همین طور!
یعنی چی؟رمز داره!پرروگی کردم؟
از دیشب که پستتو دیدم تا حالا حرفات تو ذهنمه
سلام نازنین جان!
خب نوشته بودی؛دلم خواست نوشته ی دلتو بخونم!و چ خوش شانسم من!
فک کردم خوندی!نه خانمی...چرا پررویی؟!
آدرس وبتو -اگه داری- برام بزار...
بعدش...
خوبه...
خداکنه این حرفا...همیشه یادمون باشه!
ممنون.
سلام.آهان! ینی خوش شانس بودم که همزمان با خودت تو وبت بودم زودی جوابمو دادی
چطوری؟
ایمیلمو دادم
سلام نازنین!
خب.. مایه ی مباهات منه!
با تکرار مداوم..یاد خدا!
می دونم،ایمیلتو دادی!
حالا از پست های دیگه..
لذت ببر...
تا بعد!
سلام.اولش جا خوردم بعد دیدم حق داری...من توحال و هوای خودم بودم.
اون پست چیه گذاشتی؟آدم دلش میگیره،خب باخدا باش،نه اینقده غمگین!
سلام نازنین...ممنون که درک میکنی چی میگم..
غمگین؟!
من با شادی نوشتم...
حالا نمی دونم چرا جوٍش غمگین شده!
سلامعلیک.
پس چی که درک میکنم!تازه واسه خودت میگم که از رهنمودام بهره مند بشی
شنیدم از بزرگترا که یه نفر انگشتر خوشگلی داشت،پسراش بهش گفتن بابا این انگشتر به سن شما نمیخوره واسه ما خوبه
گفت واسه اونیه که بهتر عرعر کنه!
سه تاییشون شروع کردن عرعرکردن
گفت شما بااین خریتتون فهمیدین این قشنگه،من نفهمم؟
حالا من عرعر نمیکنما اصرار نکن
ولی جدی فقط دوس داشتم بدونم طرف آدمه؟ الان راحتی؟
علیک سلام نازنین..
میدونی چیه؟ نمی گم
ممنونم ازت..
طرف زمینی نیست..
راحتم؟کاملا".
یا منظور نوشتمو نگرفتی..یا اشتباه گرفتی..
می تونم بپرسم از کدوم وب،لینک منو دیدی؟!