درون یه غشای خطرناکم!همین حسم دارم!یه موقعیت حساس و خطرناک..
یه موقعیت که توصیفش نمیتوان کرد. شاید مثل اینکه روی بند ایستادی و چوب تعادل را nدرجه کج کنی،افتادی!!فقط nدرجه..حالا میخواهد هرچقدرم کم باشدکه سینوس تتا با تتا برابر گردد!..حس جالبی نیس!معلقی محض..عمده ی دعاها و خواسته هایم در همین چند روز اخیر همین بود!
همان طلب خیر..همان عدم تعیین تکلیف..همان حس خوشنودی از ما شدنش..از یکی شدنش..از این همه سالو خواسته اش..
هییییییی!7 ساااال..کم نیس!!استثنا بود لابد.. جوان هستند هنوز..ولی خداراشکر
نمیدانم چ کردم!چرا اینگونه کردم؟چرا اینطوری شد؟؟دوستم راست میگفت..منظور کلی اش این بود که هر اذیت شدنت پاسخ یا واکنش یک کاری بوده..یه کاری که جالب نبوده..یا بهتره بگم گناه بوده..
نمدونم..دعا میکنم غشام تا سالمم سالم بمونه..طاقت دیگه ندارم خدایییییییییییی..خستم.
تمام
از پستت سردر نیاوردم
:))))))
یه چنتا مورد بوده با یه موضوع واحد...
که تلفیق شدند با هم به طور نامنظم.
جدی نگیرش:)
سلام خانوووووم
بالاخره خودم تونستنم وبلاگ بسازم
وقت کردی یه سر بم بزن
سلام بک..
آورین:))))))))))
خب بشر این آدرسی که دادی اشتباهه ک :!!!!
سلااااااااام
تو الان اونجا
من الان اینجا
اما
دلم منم اوووووونجاس
خووووووش بگذره
و صد البته
خوووووشم میگذره
هیییییییییی
نوشته های وبلاگت یه آرامش خاصی داره
وقتی چنتاشو خوووووندم همووووون آرامشی که تو حرف زدنت وجوووود داره رو قشنگ احساس مییییییکردم
همیییییشه آسموووون دلت آبیییییی
من امشبو تو وبلاگت ثبت کردم
فاطمه هم اکنون : D:
من هم اکنون : ^_^
تو اونجا
من اینجا پای لپ تاب
تا درووووودی دییییگر بدروووود
الهی من به فدای این دوستم بشم که هرجا هستم به یادم هس..


جاااتون واقعا خالی بود..
واقعا..
منم زیاااااااااد به یادتون بودم اونجا..
دوستون دارم عزیزان من
سلامم
ممنونم به وبم اومدیدن
بازم بهم سر بزنید
slm
khahesh..
shomam hami tor
:)