بوی اومدنش،رو قشنگ دارم حس می کنم. زیاد آماده نکردم خودمو.. ولی... وقت هست..
حتی.. حس بودن توی اون فضا،آرومم می کنه..
از همون کوچیکی دوست داشتم فضاشو...
همون جایی که روز اولش،رعب داره هر کودکی... البته نه هر کودکی!
سردی هوا...
برگای ریخته ی درختا...
کمیه آفتاب...
همشو دوست دارم!
............................
حالا بگو..
بگو چیه؟
نکنه منظورت ماه مهره؟؟!!!
نه دیگه...
اینو که خودم گفته بودم تو متن!
اشاره کرده بودم ماه مهر که!
مدرسه
آفرین عزیزم..
آخی ... یادش بخیر ... دلم واسه نشستن پشت نیمکت، واسه با گچ نوشتن روی تخته سیاه، واسه خیس کردن تخته پاک کن(!!!)، واسه خرید لوازم التحریر تنگ شده. دلم برای نگهبان پیر مدرسه تنگ شده ... دلم برای بدو بدو و جیغ و داد تنگ شده ... واسه شیطنتای زنگ تفریح ... حتی دلم واسه مسخره کردن معلما هم تنگ شده(
!!!!!).
منم...
ولی خوشالم...
فرصت هست...
اینقد دلم واس مدرسه تنگ شده که نگو
منم همینطور...
دوس دارم گریه کنم!
من فک کردم پاییییییییز و میگی!!
خب مدرسه هم ک شروع پاییزه!!!
آره مینایی!
ولی جواب من،مدرسه بود...
ن پاییز.
اجازه..منم میخوام از اینایی که تو دوست داری
مدرسه میخوای؟!
عزیزم...