این روزها شیرینند..خاصند..عزیزند..این روزها حس تازه ای دارند..انگار زیبا ترند..متنوع تر بودند از آنچه قبل گذشت،روزهای دانشگاه را میگویم..دوستان تازه و خانومم را میگویم..محیط زیبایش را میگویم..اهمیتی که به ما میدهند..امکاناتی که در اختیار داریم..همه را داده اند به ما..تا متعالی شویم..انسان تر باشیم..بشناسیم که چیستیم؟چ میخواهیم؟
این روزها-بماند که هنوز حال درست حسابی درس خواندن نیامده-همانند که روزی آرزویم بودند..
روزی امیدم بودند..
روزهایی را به خاطر دارم که وقتی از جلوی دانشگاهم رد میشدم..خیره میماندمو میگفتم:در راه رسیدنم.توکمی صبر کن!
وحالا رسیدم!تلاش کردم..دعا کردم..خواستم و رسیدم!
حالا بس خوشحالم..
شبی که نتایج آمد..تا نزدیکی صبح از فرط خوشحالی چشمانم خواب نرفت!تبریکی بود که از گوشه کنار می آمد..
یادم نخواهد رفت روزی که برای گرفتن دیپلمم به دبیرستان قبلی ام رفتم,نتیجه را پرسیدند وهمه منتظر و مشتاق شنیدن!
گفتم!مدیرم جلو آمد..صورتم را بوسید..و با خوشحالی گفت:با این خبر انگار دنیا را به من دادی!!!چقــــــــدر خوشحال شدم!!!
من حاصل تلاش همین مدیران و معلمانم!
خدایا شکر..
سپاس
که مرا به این مرتبه رسانیدی!
و کمکم کن..به خوبی بخوانم..پی ببرم به قدرت تو.. و انسان تر باشم!
همین
بسیار زیبا بود......
به وب من هم سر بزنید و نظرتان را بگویید. لینکم هم بکنید.
چه خوب که خوشحالی!
ممنونم..
سلام دوست گلم. ایشالا موفق باشی عزیزم
ممنونم...
asan y vaziye haaaaaaaaaaaaa
fln bshin darseto bkhoon bache
خدایییییییییییییییییش!
یه وضی شده که خرااااااب..
چشم خانوم..
شما بخون.
ازطرف من خیالت راحت