آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

مبانی سخــــــــــــــــــت!

نمدونم این حس منه،یا همه...

البته فکر میکنم همه مث من موندن تو مبانی کامپیوتر!!

یک جا از صفر شروع کرده..تو یک جای دیگه از یک..

به فکر افتادم بشینم حفظ کنم!!که من هیچی نمیفهمم..

خدایاااا

امروزم که برنامه ی رصدمون لغو شد :(

چ بد.

برم یکم بخونم..ن ینی برم یکم حفظ کنم..

روزتون البته شبتون خوش..

خداحافظی فعلنی!

محرم الحرام

محرم وصفر باز آمد..

وشورش آن تمام شهرم یا بهتر است بگویم تمام کشورم را گرفته..همه سیاه پوشند..خدمت میکنند..فکر میکنند..عاشقند...

عاشق همان امام..همان بینش..مگر میشود؟تو بگو... در این سرما،برپا بایستی،زحمت بکشی..چای بدست مردم بدهی وسهیم باشی!سهیم باشی در عزاداری سالار شهیدان..آنوقت عاشق نباشی؟مگر میشود؟خدایا!من به حرمت امامت..به حرمت روزی که حسینت(علیه السلام)را کشتندو شادی کردند..به حرمت روزی که از خوشی آن روزه گرفتند.

..تورا قسم میدهم معرفتم را بیشتر کنی..تا از محرم فقط بر مصائبش نگریم..

ببینم چطور یزدیان .. یزیدی شدند؟ و چطور افسار عقل خودرا بدست دیگران دادند..

و قبول کنیم..هنوز یزیدیان هستند..وهنوزهم این نبرد حق وباطل ادامه خواهد داشت..



گوشه ی اشکت چکید..مرا هم از توفیقی که نصیبت شده..بی ثمر نذار..

"اللهم ارزقنا شهاده فی الطریق الحق" "آمین"

قدر بدونین..

تمام



موفقیت من

این روزها شیرینند..خاصند..عزیزند..این روزها حس تازه ای دارند..انگار زیبا ترند..متنوع تر بودند از آنچه قبل گذشت،روزهای دانشگاه را میگویم..دوستان تازه و خانومم را میگویم..محیط زیبایش را میگویم..اهمیتی که به ما میدهند..امکاناتی که در اختیار داریم..همه را داده اند به ما..تا متعالی شویم..انسان تر باشیم..بشناسیم که چیستیم؟چ میخواهیم؟

این روزها-بماند که هنوز حال درست حسابی درس خواندن نیامده-همانند که روزی آرزویم بودند..

روزی امیدم بودند..

روزهایی را به خاطر دارم که وقتی از جلوی دانشگاهم رد میشدم..خیره میماندمو میگفتم:در راه رسیدنم.توکمی صبر کن!

وحالا رسیدم!تلاش کردم..دعا کردم..خواستم و رسیدم!

حالا بس خوشحالم..

شبی که نتایج آمد..تا نزدیکی صبح از فرط خوشحالی چشمانم خواب نرفت!تبریکی بود که از گوشه کنار می آمد..

یادم نخواهد رفت روزی که برای گرفتن دیپلمم به دبیرستان قبلی ام رفتم,نتیجه را پرسیدند وهمه منتظر و مشتاق شنیدن!

گفتم!مدیرم جلو آمد..صورتم را بوسید..و با خوشحالی گفت:با این خبر انگار دنیا را به من دادی!!!چقــــــــدر خوشحال شدم!!!

من حاصل تلاش همین مدیران و معلمانم!

خدایا شکر..

سپاس

که مرا به این مرتبه رسانیدی!

و کمکم کن..به خوبی بخوانم..پی ببرم به قدرت تو.. و انسان تر باشم!

همین