این روزها عجب سخت روزهایی هستند...
من هستم کتاب ها هم هستند...فقط حوصله ام نمیدانم کجاست!
حس دونده ای را دارم که فقط میدود...
چشم هایش جایی را نمیبیند...
فقط میدود...
امیدوارم حس برخورد بند به کمرم را احساس کنم!
این روزها..دوست هاهم سخت درگیرند...
به خودم هم سخت امیدوارم-بماند بین خودمان:خدا امید هیچ کسی را ناامید برنگرداند-
خدایا"ان مع العسر یسرا"یت را این روزها قشنگ می فهمم.
"یسرا"ت را سریع تر به پیش آور...
که از" العسر "همی افسرده شدمو خسته...
به امیدت یاالله :)
پ.ن1:دوستان سلام...به یادم باشید و برایم دعا کنید..
پ.ن2:گیل پیشی کجایی؟نمیگویی بیشتر از هر موقعی به روحیه محتاجم؟بیا...سری بزن.
خوشحال باشید...عیدتونم مبارک.