آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

مهربون... عین خدا.

می دونی چیه؟

بعضی وقتا هیچی نداری،که با اون دل یکی رو شاد کنی!

ینی شاید،کاری از دستت بر نیاد.فقط...

فقط می تونی با یه روی خوش...

لبخند،مهربونی،احوال پرسی...

دلشو شاد کنی...

حتی برا یه لحظه هم شده،لبخند بیاری رو لباش...

لذت بخشه،دیدن دلشاد کردن کسی که زخم داره....غم داره... .

_حس خوبی دارم.

دوست دارم همیشه بخندم.همرو خوشال کنم.

خدایا این لبخندو ازم نگیر...

بذار...

با هیچ هزینه ای،دل یکی رو،که پر از غمه شاد کنم.

از دستم،همین بر میاد.

همینم ازم قبول کن.

مهربون خدا!

                               

حلزون...الماس ایران...

این واحد نقلی،به رهن واجاره داده می شود:

مبله،با تمام امکانات رفاهی!

قیمت ،توافقی....

تلفن تماس:123456789

                                                               

با غمش باز بمان...

سر خود را مزن اینگونه به سنگ..

دل دیوانه ی تنها،دل تنگ..

پیش این سنگ دلان،قدر دل و سنگ یکی ست..

قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی ست..

دیدی؟

آنرا که تو خواندی ز جهان یار ترین...

سینه را ساختی از عشقش،سر شار ترین...

آنکه می گفت منم بهر تو، غمخوار ترین...

چه دلازارترین شد،چ دلازارترین...؟

نه...

همین سردی و بیگانگی از حد گذراند...

نه،همین در غمت اینگونه نشاند...

با...

تو،همچون دشمن دارد سر جنگ...

دل دیوانه ی تنها دل تنگ...

ناله ای از درد مکن....

آتشی را که در آن زیسته ای، سرد مکن...

با...

غمش، باز بمان.

سرخ رو باش و از این عشق...

سر افراز بمان.

راه عشق است که همواره شود،از خون رنگ...

دل دیوانه ی تنها...دل تنگ...

                                



                               

                                                                                                             "فریدون مشیری"




                                                                 

یه عالمه نوشت!

سلام به همگی!خوبین...خوشین؟آقا ما که حس درس نیس....!می دونم باید بخونم ها!ولی چی کار کنم،نییییییس!

میاد...یه روز خوب میاد...حال درس خوندن میاد...کنکورم البته میاد..  خواهشا"تو یکی یکم دیر تر بیا!

خوب دیگه چ خبرا؟

عاقا تا حالا این درخت" بید مجنون "رو دیدین؟ دقت کردین چ قد قشنگه؟

مث این آدمای عاشقه آویزونه!نه؟

وای  موقع اومدن باد...چقد قشنگ شاخه های قشنگش تکون می خوره!

.....

دوس دارم یه درخت بید مجنون برا خودم داشته باشم."این خواستمو عملی میکنم چن سال دیگه"

          اینم یه عکس زیبا از یه بید مجنون  


ی بعدا"نوشت دیگه:

عاقا این حبابا چ قد قشنگه..

امیدوارم خوشتون بیاد...

تقدیم به همتون...

                           

هوش ایرانی

یک ایرانی داخل بانکی در نیویورک شد، نزد کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا رو داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری به مبلغ 5000 دلار داره. کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره و مرد هم سریع دستش رو توی جیبش کرد و کلید ماشین فراری جدیدش راکه دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو، بالاخره با وام آقا موافقت کرد، آن هم فقط برای دو هفته، کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گران قیمت را گرفت و ماشین رو به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.

مرد بعد از دو هفته همان طور که قرار بود برگشت 5000 دلار + 15.86 دلار کارمزد وام را پرداخت کرد. کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت: از این که بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم، ما چک کردیم ومعلوم شد که شما یک میلیونر هستید. سوالی که برای من پیش اومده اینه که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که 5000 دلار از ما وام بگیرید؟ 

آقای ایرانی یه نگاهی به کارشناس کرد و گفت: تو فقط به من بگو کجای نیویورک می تونم ماشین 250 هزار دلاری رو برای 2 هفته با اطمینان خاطر و فقط با 15.86 دلار پارک کنم؟ 

صدای عجیب!!!



اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد. مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت: «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟»
رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود. صبح فردا از راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند: «ما نمی توانیم این را به تو بگوییم. چون تو یک راهب نیستی»
مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.
چند سال بعد ماشین همان مرد باز هم در مقابل همان صومعه خراب شد.
راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود، شنید.
صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: «ما نمی توانیم این را به تو بگوییم. چون تو یک راهب نیستی»
این بار مرد گفت «بسیار خوب، بسیار خوب، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن آن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم این است که راهب باشم، من حاضرم. بگویید چگونه می توانم راهب بشوم؟»
راهبان پاسخ دادند «تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همین طور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»
مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.
مرد گفت:‌«من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم. تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236,284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»
راهبان پاسخ دادند: «تبریک می گوییم. پاسخ های تو کاملا صحیح است. اکنون تو یک راهب هستی. ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.»
رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت: «صدا از پشت آن در بود»
مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود. مرد گفت: «ممکن است کلید این در را به من بدهید؟»
راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.
پشت در چوبی یک در سنگی بود. مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند.
راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست کلید کرد.
پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.
و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز، نقره، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.
در نهایت رئیس راهب ها گفت: «این کلید آخرین در است». مرد که از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد. وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.
.
.
.
.
.
اگه شما هم میخواید بدونید که او چه دیده تشرف ببرید ادامه مطلب...
ادامه مطلب ...

دوستت دارم ای عشق من...

اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست...

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلب هاست...

 اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست...

 اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستین من به توست...

 اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست... 

پس...  

با تمام وجود فریاد میزنم  دوستت دارم ای عشق من...


یا علی...

به مجنون،چون رسیدم،یاعلی گفت./ زلیلائی شنیدم یا علی گفت.

مگر این وادی دارالجنون است؟       / که هر دیوانه دیدم،یا علی گفت.

یقین پرودگار آفرینش  /            چو احیا کرد،عالم یاعلی گفت.

نسیمی غنچه ای را باز می کرد./به گوش غنچه کم کم یاعلی گفت.

چمن با ریزش باران رحمت/دعایی کرد ونم نم یاعلی گفت.

خمیر خاک آدم را سرشتند/چو بر می خواست آدم یا علی گفت.

اگر عیسی دم ازاعجاز می زد/دلیلش آنکه مریم یاعلی گفت.

مگر خیبر ز جایش کنده می شد؟/یقین آنجا علی هم یاعلی گفت.

به فرقش کی اثر می کرد،شمشیر؟

گمانم ابن ملجم یاعلی گفت.

....................................

شهادت امیر المومنین علی ابن ابی طالب بر همگان تسلیت باد.

دم اونایی گرم که....

دم اونایی گرم که شرف افرادو،به مقامشون،به ثروتشون،به تحصیلاتشون،به ماشینشون!نمیسنجن!

دم اونایی گرم،که لحن سلامشون و گرمی دستاشون برای فقیر و غنی یکیه!

دم اونایی گرم،آراستگی براشون به معنی لباس مارک دار نیست!

دم اونایی گرم،که شراره ی گرم آفتاب رو بهانه ای برای برداشتن چادراشون نمی دونن.صدف سیاهشونو دوست دارن.

دم اونایی گرم،که به پاس علم،واستاد تا کمر خم میشن.برا پدر مادرشون از مهربانی بال میگشایند.

دم اونایی گرم،که از غذاهای لذیذ چشم می پوشن،تا چهار نفرو بیشتر سیر کنن.

دم اونایی گرم،که توی این گرما،عاشقانه برا مردم کار میکنن،ومنتظر تشکرهم نیستن.

دم اونایی گرم،به یتیم از سر دلسوزی کمک نمی کنن.به چشم تحقیرم بهشون نگاه نمی کنن.

دم اونایی گرم،که نیتاشون.....مثل آب زلاله!

دم اونایی گرم،که زور دارن،اما زور نمی گن!

دم اونای گرم،کبر ندارن؛باهمه هستن،خاکین.

اینا بزرگن...

دم اینا گرم.                                               .

                                                               .

                                                            

تو هم چیزی داری که بگم دمت گرم؟!

بنی آدم اعضای....

موشی در خانه ی صاحب مزرعه،تله موشی دید.به گاو و گوسفند ومرغ،خبر داد.

همه گفتند،تله موش مشکل توست،به ما ربطی ندارد!

ماری در تله افتاد،و زن صاحب مزرعه را نیش زد.از مرغ برایش سوپ درست کردند.

گوسفند را برای عیادت کنندگان،سر بریدند.و گاو را برای مراسم ترحیم،کشتند.

و در این مدت،موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد.و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت،

                                                    فکر می کرد!

چه همه چشم!

ز چشمت ،چشم آن دارم که از چشمش نیندازد.

به چشمانت،که چشمانم به چشمان تو می نازد.

زکات چشمی؛چشمت مکن به سوی چشمت،از چشمم

که چشمانم به جز چشمت دگر چشمی نمی بیند.


با مدعی مگویید،اسرار عشق و مستی

تا بی خبر بمیرد،در درد خود پرستی


آسایش دو گیتی ،تفسیر این دو حرف است:

با دوستان مروت،با دشمنان مدارا....

 


پ.ن:سلام به همگی....

چطورین باروزه ها؟

من که سیمم 24 ساعته متصله به بالا!

معرفتتون زیاد.

تا بعد بابای.....!


ماه مهربون خدا...

به نظرم ماه رمضان ،ماه خیلی خوبیه...

انگار همه با هم مهربون تر میشن،بیشتر همو درک می کنن و بیشتر به یاد همن.

کوچیک تر که بودم،روزه گرفتن برام خیلی سخت بود...همش دعا می کردم،خدایا مگه تو نمیگی که چقد بنده هاتو دوست داری؟مگه مامانم نمیگه،که خدا از همه ی آدما،حتی بیشتر از من مهربونه؟

پس،پس چرا تو میخوای ما این قد عذاب بکشیم؟گشنمون باشه؟مگه تو دوسمون نداری؟

خدایا من که دوستمو دوسش دارم،اصلا دوست ندارم اذیتش کنم،یا کاری کنم که ناراحت بشه!

پس تو چرا داری مارو ناراحت می کنی؟

اما الان،که ماه خدا از راه رسیده،خیلی خوشحالم.خیلی کمه....خیلی خیلی خوشالم!

خیلی معرفت میخواد ،درکش...   قبول داری؟

این ماه...یعنی خدا و بس...

امیدوارم به معرفتش برسی!


یه نظر سنجی....

سلام دوستای خوبم.....?how are yau today

اینم یه قالب خوشکل دیگه....

احساس می کنم....دارم خیلی زود زود قالب عوض می کنم.

می دونین چون باید قالبم آسمانی باشه....باید آبی باشه...

از یک طرفم آبی رنگ سردیه....

به هر حال خوشحال میشم بدونم،خوشتون میاد یا اینکه عوضش کنم.

راستی دوستای قشنگم من یه وبلاگ دیگه هم درست کردم به آدرس:

aseman-baray-man.mihanblog.com

وقت کردین به اینم سر بزنین....

از لطف همتون ممنونم.

این تقدیم به همتون:

                                                             

1 (2)~55.jpg

                                                     

به نظر من،انگیزه یعنی همه ی زندگی...

صبحی که از خواب بلند میشی،زندگیت با یک انگیزه ی خوب شروع می کنی...

آدمی که انگیزه داره،زندهست،پویاست و

با تحرک و امید،به ارتقای زندگیش فکر می کنه...

انگیزه یعنی امید،امید به فرداهای روشن...فرداهایی که حتی در رویا های توست.

_تا حالا تو خودت انگیزه ایجاد کردی؟به خودت روحیه دادی؟

به من که انگیزه داده شد...از یه دوست...این از من یک آدم پر نشاط و وبااراده ساخت...

یک دقیقه بود..امامن را سال ها متحول کرد.

انگیزه به آدم اراده میده...قدرت ریسک میده...شجاعت میده...

و اینا یعنی نزدیک شدن گام به گام به هدفت...

واین یعنی یه موفقیت بزرگ...

وتو بادادن انگیزه به خودت،به بیش از30%موفقیت برسی!

من به این قدرت شک ندارم...   واین حسو توی بند بند وجودم حس می کنم.

باورم کن...      من موفقیتتو تضمین می کنم.                شروع کن از همین حالا....