آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

آسمان ماااا

عاشقانه های من و همسرم:)

مرغ بی پر....

چه خوشست حال مرغی که قفس ندیده باشد...

چه نکوتر آن که مرغی،ز قفس پریده باشد...

پر و بال ما بریدند و سر قفس گشودند...

چه رها،چه بسته مرغی ،که پرش بریده باشد...

من از آن یکی گزیدم،که به جز یکی ندیدم...

 میان جمله خوبان،که صفت گزیده باشد...

عجب از حبیبم آید،که ملول می نماید...

نکند،که از رقیبان سخنی شنیده باشد...

از کسی رسیده است، به مابدی بماند...

به کسی مباد از ما کا بدی رسیده باشد...


سلام... اینم یه شعر قشنگ دیگه.

امیدوارم خوشتون بیاد.. .

                                                     از آقای صادق سرمد....

                        

                                                                        

بهانه بامن....

           

گفتم به دام اسیرم،گفتا که دانه بامن!

گفتم،که آشیان کو؟ گفت آشیانه بامن...!

گفتم،که بی بهارم،شوق ترانه ام نیست....  گفتا بیا به گلشن،شور ترانه بامن...!

گفتم،بهانه ای نیست،تا پر زنم به سویت....  گفتا تو بال بگشا راه بهانه بامن...!

گفتم،به فصل پیری،در من گلی نروید....  گفتا که من جوانم،فکر جوانه بامن...!

گفتم،که خان و مانم در کار عاشقی رفت.... گفتا،به کار خود باش،تدبیر خانه بامن...!

گفتم،به جور شادی،جور زمان مرا کشت....  گفتا تو شادمان باش،جور زمانه بامن...!

گفتم،ز عشق ورزی،در کس نشان ندیدم.... زد خنده بر لبانم،گفتا نشانه بامن...!

گفتم،دلم چو مرغی ست،کز آشیانه دور است....دستی به زلف خود زد،گفت آشیانه بامن...!

گفتم،زمهربانان،روزی گریزم آخر....  گفتا که مهربان باد...اشک شبانه بامن...!     مهدی سهیلی...

                                     

                                            

بعضی وقتا....یکم فکر کن..


بعضی وقتا حتی با یک سلام،کلی تعجب می کنی!

بعضی وقتا حتی به یک نگاه،کلی فکر می کنی!
بعضی وقتا حتی با یک پیامک،کلی خوشحال میشی!
بعضی وقتا حتی با یک تماس ،کلی آروم میگیری!
بعضی وقتاحتی با یک نظر ،کلی جهت فکرت تغییر می کنه!
بعضی وقتا حتی با یک سوال، کلی علم و اطلاعات بدست میاری!
بعضی وقتاحتی به دست آوردن نمره های خیلی خوب هم،کلی شگفت زده می کنه!

بعضی وقتا حتی دیدن عزیزانت،تو را تا اوج خوشحال می کنه!

بعضی وقتا حتی داشتن یک دوست،تو را از غم و هراس نجات میده!

بعضی وقتا حتی با داشتن یک حس،بهترین حالت ها توی وجودت شکل می گیره!

بعضی وقتا حتی با داشتن یک همراه صمیمی،شجاعت و دلیری در وجودت جریان پیدا می کنه!

و....

بعضی وقتا حتی بو کردن،یک گل رز،قلبتو از هر کینه و نفرتی پاک می کنه..... .



این وقت ها زیادند.....به آنان فکر کن....


دو هفته بعد از امتحان بد....


ابتدا عرض کنم در این جا دو حالت داریم:1-یا طرف دانش آموزه ....       2-یا دانشجو...

برای آغاز از حالت دانش آموز شروع می کنیم:

صبح بلند میشی...می زنگی به به مدرست... میگن کارنامه ها حاضره!وبعدش کلی صغری و کبری می چینیو به مامیت میگی که دیگه بزرگ شدی و باید تنهایی بری کارنامتو بگیریمامیت از حرفت یکممیشه!

وحرفاتونو جدی نمیگیره و بلند میشه و مانتوشو می پوشه...و شمامیشین!حالا خر بیار و باقالی بار کن!

با به مامیت میگی:من بزرگم،خودم تنها میرم،خدافظ....راضی نیستا، اما میگه باشه خودت برو.وشما کلیمیشین... .

تا به خودت بیای، رسیدی مدرسه،با ادب و احترام خودتو معرفی می کنی..و طرف داره به سرعت دنبال کارنامت می گرده.

اه مثل اینکه پیدا شد -پس اون نذری که کرده بودم کارنامم گم بشه، چی شد؟ای بابا......

خوب اولین کاری که می کنی میبینی که کارنامت رنگیه یا نه؟_ جای شمارو نمی دونم اما مدرسه ی ما به نمره های

10> ماژیک فسفری می زنن_خوب الحمدلله کارنامتون سیاه سفیده.....

ولی معدلت...همچی ها، یکم بگی نگی ،کمه........

و در آخر ،با این کلمات یک جمله بسازید:شب ،بابا،دمپایی،من ،واین کارنامه البته با نمره های پایین!

سخته واقعا سخته...خدا واسه هیچ کس نیاره....

خوب حالت دوم:

عاقا ما تاحالا هرچی دانشجو دیدیم که شب ،شب  امتحانش بوده،با خودش این جملات رو تکرار می کنه:خب حالا به لحظات مقدس غلت کردم از ترم بعد می خونم نزدیک می شویم.خب حالا با هر بد بختی این شبو صبح می کنه میره سر جلسه،

و امتحانشو میده و حالا موقع گرفتن نتایجه!در اینجافضا باکلاس تره و نمراتو عمودی به دیوار چسبوندن....در ضمن از ماژیکم استفاده نمی کنن.اِه من؟من چرا این درسو افتادم....؟اما لازم به تذکر است که در اینجا طرف به بابا و دمپایی و...

فکر نمیکنه!واز اون لحاظ خیالش جمعه که بابا باهاش کار نداره!

خب حالا داری دنبال استاد می گردی...  . استاد دیگه 2.5نمره ارزششو داشت مارو بندازی؟خدارو خوش میاد؟من جوونو اذیت کنی؟

حالا بماند که با این افتادن آبروت پیش بعضیا هم بره!که وای وای وای

خدا بر ای هیچ کس نیاره این یکی سخت تره.....

وبالاخره این قضیه فیصله پیدا می کنه....البته به لطف زیاد استاد...


به کمک و لطف مهربان خدا ،من،از پس این کولاک عظیم"امتحانات نهایی" با موفقیت زیاد ،عبور کردم.و مثل گذشته ،همواره جزء دانش آموزان برتر قرار گرفتم.

شیرینیه شما عزیزان در جایی ،کاملا" محفوظ است....!

امیدوارم شما نیز در امتحانات پیش رو و امتحانات زندگی موفق و پیروز باشید.

دوستار شما.....دختر آسمان...

امتحان بد...

الان فرض کنین سر جلسه هستین:

1-خوب حالا برگه هارو می ذارن رو زمین.....3,2,1,...   برگه رو بر میدارین،خوب سوال اولو بلد نیستم...سوال دومم کار زیاد می بره،بذارم واسه بعد...

اٍه...سوال سومم مث همون سوال کتابه که  گذاشتم آخر بخونم....اه دیدی یادم رفت! و همین طور سوال چهارم تا...

بعد دستات شروع میکنه به عرق کردن...صورتتونم سرخ میشه...

خیلی سخته خدا واسه هیچ کس نیاره...

2-خوب حالا شمارش معکوس برای گرفتن برگه ها از شما آغاز میشه...برگتو گرفتی بالا...و داری به جوابات نیگاه میکنی،می بینی حاصل ضرب دوتا هشتو نوشتی16!  کاریشم نمی تونی بکنی...هیچی خیلی راحت برگتو ازت می گیرن،و تو ضد حالت می مونی!  بازم خدا واسه هیچ کس نیاره....

3-خوب حالا با حالت پشیمانی ،آویزون وارد حیاط میشی و چون آبروتون پیش بقیه حفظ بشه توی دعواشون سر جواب 2نمره ای سوال10 وارد نمیشی.... و فرار و به قرار ترجیح میدی ...دست دوستتونو میگیری و میرین یه گوشه و ازش خواهش میکنین تا با هم حساب کنین ببینین میوفتی یانه؟

بعد کلی میشین که با کلی ارفاق میشین13!

با بقیه خداحافظی میکنین و روی برگه ی اول کتابت با افتخار مینویسی:به لطف خدا پاس گشت.....

خدای مهربونم دوست دارم..

خــــــــدایـــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــا

اگه یه روز فراموش کردم خـــــــــــــدای بزرگی دارم

تو فراموش نکن که بنده کوچکی داری  ...

آخه این بنده زیاد دوست داره!

تو میدانی؟

                          نمی دانم....

                                            تو میدانی؟

                                                         که انسان بودن و و ماندن چه دشوار است؟

                                                         چه زجری می کشد،آن کس که انسان است؛

                                                                    و از احساس سرشار است.

                                                      .

بعضی وقتا.........

بعصی وقتا دوست نداری حرف بزنی اما مجبوری.....

دوست نداری عمل کنی اما........بازم مجبوری.......

اگه نکنی ؛اگه حرف نزنی ؛اگه گوش نکنی....

آسیب می بینی..یه آسیب بد....

خودتم میدونی ها!

خیلی خوبم میدونی.

ولی بازم دوست نداری..

جالبه!

حاضری آسیب ببینی,ولی گوش نکنی....

بعضی وقتا هم به خودت میگی«چیزی پیش نمیاد بابا!»

........

مجبور بی آسیب بهتره ؛یا آزاد باآسیب؟ 

دوست دارم نظرتو بدونم.


همین الان با اطمینان کامل روی نوشته های بالا خط باطل می کشم.

و به همه اعلام می کنم می خوام آزاد باشم.آزاد حتی باآسیب....

از مجبور بودن از تنگنا داشتن؛ از حرف گوش کردن ؛نفرت دارم.بدم میاد... بدم میاد......

از حرف زور بدم میاد.

خدایا آزادم کن آزادم کن.......

من و............

می دونم امتحانام نهاییه ها!

ولی..........

حال درس خوندنو ندارم!!!!!!!!

می خونم ها...... کم

خدایا بهم قدرتی بده بخونم. زیاد بخونم

خدایامعدلم20نشد؛ اشکال نداره اقلاکمکم کن 19 بشه!!!

می تونم .

من میتونم!!!!!

خوب دیگه فکر کنم دعام در حال مستجاب شدنه!

من میرم درس بخونم!!!!!!!!!

بای تا بعد

قلب من و......

دیشب با این که فرداش یک امتحان سخت داشتم،

دلم دوست داشت برای یک نفری که دوسش دارم نامه بنویسم.

نوشتم،نامم برآمده بود از دل و پاک پاک

اما امروز هر کار کردم نتونستم ناممو بهش بدم .

شاید فردا تونستم.


آره امروز تونستم بهش بدم.کلی خوشحال شد.از اون چیزی که فک می کردم بیشتر!


چقدر قلب آدم موزون تر می طپد وقتی در آن آثاری از دوست داشتن باشد.

قلب من موزون می طپد قلب تو چطور؟

حالات من بعد از امتحان!

این قیافمه

بعد ازیه امتحان سخت

البته اگر خیلی سخت باشه اینطوری:

دوستانی به همسان ماه؛

دوستانم فرشته اند.

فرشته هایی همدم لحظات سرد زندگیم....

با آنان زیاد خوشحالم.

و کار دیگری را سراغ ندارم که من را تا اینقدر خوشحال کند.

دوستشان دارم به اندازه ی یک خوهر نداشته......

و به داشتنشان به همه ی دنیا می نازم.

یادم باشد؛

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها دل ما دل نیست

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر

و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم

یادم باشد در برابر فریادها سکوت کنم

و برای سیاهی ها نور بپاشم

یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم

و از آسمان درس پاک زیستن

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...

یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن

به دنیا آمده ام ..... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان

 یادم باشد زندگی را دوست دارم

دوستت دارم زیبایم ؛ به خاطر تمام کاستی هایم

فقط می توانم بگویم:

تو چه قدر ستارالعیوبی و چقدر عیب هایم را پوشاندی.

نکند

نکند

نکند روزی این نیمچه آبرویم هم بر باد فنا رود .

نکند.

چیزی شبیه به معجزه

لحضه هایی را به یاد آورکه جز به خدا فکر نمی کنی.

و هیچ کس را جز او برای امداد نمی شناسی.

لحظه هایی تلخ

-شاید آن قدر تلخ که وصفش ممکن نباشد.-

آنجاست که از ته ته دلت خدارا می خوانی؛

با خواهش   

التماس

وشاید هم گریه

یا شاید هم بازمزمه هایی

..............................

برای خودم هم پیش آمده....... گریه نکردم

ولی تا جایی که جاداشت به خدایم؛

التماس کردم.

خواهش کردم.

کمی بعد...

یک چیزی شبیه معجزه،چهره ی گرفته ی مرا باز کرد.

ومن را از آن وضعیت بحرانی رهانید.



شکرش می کنم آن کس راکه در تنهاترین لحضه های تنهاییم؛

تنهای تنهایم نذاشت....... .