-
مرغ بی پر....
یکشنبه 9 تیر 1392 15:41
چه خوشست حال مرغی که قفس ندیده باشد... چه نکوتر آن که مرغی،ز قفس پریده باشد... پر و بال ما بریدند و سر قفس گشودند... چه رها،چه بسته مرغی ،که پرش بریده باشد... من از آن یکی گزیدم،که به جز یکی ندیدم... میان جمله خوبان،که صفت گزیده باشد... عجب از حبیبم آید،که ملول می نماید... نکند،که از رقیبان سخنی شنیده باشد... از کسی...
-
بهانه بامن....
سهشنبه 4 تیر 1392 00:24
گفتم به دام اسیرم،گفتا که دانه بامن! گفتم،که آشیان کو؟ گفت آشیانه بامن...! گفتم،که بی بهارم،شوق ترانه ام نیست.... گفتا بیا به گلشن،شور ترانه بامن...! گفتم،بهانه ای نیست،تا پر زنم به سویت.... گفتا تو بال بگشا راه بهانه بامن...! گفتم،به فصل پیری،در من گلی نروید.... گفتا که من جوانم،فکر جوانه بامن...! گفتم،که خان و مانم...
-
بعضی وقتا....یکم فکر کن..
پنجشنبه 30 خرداد 1392 10:56
بعضی وقتا حتی با یک سلام،کلی تعجب می کنی! بعضی وقتا حتی به یک نگاه،کلی فکر می کنی! بعضی وقتا حتی با یک پیامک،کلی خوشحال میشی! بعضی وقتا حتی با یک تماس ،کلی آروم میگیری! بعضی وقتاحتی با یک نظر ،کلی جهت فکرت تغییر می کنه! بعضی وقتا حتی با یک سوال، کلی علم و اطلاعات بدست میاری! بعضی وقتاحتی به دست آوردن نمره های خیلی خوب...
-
دو هفته بعد از امتحان بد....
جمعه 24 خرداد 1392 12:07
ابتدا عرض کنم در این جا دو حالت داریم:1-یا طرف دانش آموزه .... 2-یا دانشجو... برای آغاز از حالت دانش آموز شروع می کنیم: صبح بلند میشی...می زنگی به به مدرست... میگن کارنامه ها حاضره! وبعدش کلی صغری و کبری می چینیو به مامیت میگی که دیگه بزرگ شدی و باید تنهایی بری کارنامتو بگیری مامیت از حرفت یکم میشه! وحرفاتونو جدی...
-
امتحان بد...
دوشنبه 20 خرداد 1392 16:59
الان فرض کنین سر جلسه هستین: 1-خوب حالا برگه هارو می ذارن رو زمین.....3,2,1,... برگه رو بر میدارین،خوب سوال اولو بلد نیستم ...سوال دومم کار زیاد می بره،بذارم واسه بعد... اٍه...سوال سومم مث همون سوال کتابه که گذاشتم آخر بخونم ....اه دیدی یادم رفت! و همین طور سوال چهارم تا... بعد دستات شروع میکنه به عرق کردن...صورتتونم...
-
خدای مهربونم دوست دارم..
دوشنبه 13 خرداد 1392 12:14
خــــــــدایـــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــا اگه یه روز فراموش کردم خـــــــــــــدای بزرگی دارم تو فراموش نکن که بنده کوچکی داری ... آخه این بنده زیاد دوست داره!
-
تو میدانی؟
پنجشنبه 9 خرداد 1392 19:48
نمی دانم.... تو میدانی؟ که انسان بودن و و ماندن چه دشوار است؟ چه زجری می کشد،آن کس که انسان است؛ و از احساس سرشار است. .
-
بعضی وقتا.........
شنبه 28 اردیبهشت 1392 11:45
بعصی وقتا دوست نداری حرف بزنی اما مجبوری..... دوست نداری عمل کنی اما........بازم مجبوری....... اگه نکنی ؛اگه حرف نزنی ؛اگه گوش نکنی.... آسیب می بینی..یه آسیب بد.... خودتم میدونی ها! خیلی خوبم میدونی. ولی بازم دوست نداری.. جالبه! حاضری آسیب ببینی,ولی گوش نکنی.... بعضی وقتا هم به خودت میگی«چیزی پیش نمیاد بابا!» ...........
-
من و............
شنبه 21 اردیبهشت 1392 17:08
می دونم امتحانام نهاییه ها! ولی.......... حال درس خوندنو ندارم!!!!!!!! می خونم ها...... کم خدایا بهم قدرتی بده بخونم. زیاد بخونم خدایامعدلم 20 نشد؛ اشکال نداره اقلاکمکم کن 19 بشه!!! می تونم . من میتونم!!!!! خوب دیگه فکر کنم دعام در حال مستجاب شدنه! من میرم درس بخونم!!!!!!!!! بای تا بعد
-
قلب من و......
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 18:49
دیشب با این که فرداش یک امتحان سخت داشتم، دلم دوست داشت برای یک نفری که دوسش دارم نامه بنویسم. نوشتم،نامم برآمده بود از دل و پاک پاک اما امروز هر کار کردم نتونستم ناممو بهش بدم . شاید فردا تونستم. آره امروز تونستم بهش بدم.کلی خوشحال شد.از اون چیزی که فک می کردم بیشتر! چقدر قلب آدم موزون تر می طپد وقتی در آن آثاری از...
-
حالات من بعد از امتحان!
یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 18:38
این قیافمه بعد ازیه امتحان سخت البته اگر خیلی سخت باشه اینطوری:
-
دوستانی به همسان ماه؛
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 12:42
دوستانم فرشته اند. فرشته هایی همدم لحظات سرد زندگیم.... با آنان زیاد خوشحالم. و کار دیگری را سراغ ندارم که من را تا اینقدر خوشحال کند. دوستشان دارم به اندازه ی یک خوهر نداشته...... و به داشتنشان به همه ی دنیا می نازم.
-
یادم باشد؛
دوشنبه 26 فروردین 1392 18:45
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است و تنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درس خروش...
-
دوستت دارم زیبایم ؛ به خاطر تمام کاستی هایم
شنبه 24 فروردین 1392 18:22
فقط می توانم بگویم: تو چه قدر ستارالعیوبی و چقدر عیب هایم را پوشاندی. نکند نکند نکند روزی این نیمچه آبرویم هم بر باد فنا رود . نکند.
-
چیزی شبیه به معجزه
پنجشنبه 15 فروردین 1392 10:56
لحضه هایی را به یاد آورکه جز به خدا فکر نمی کنی. و هیچ کس را جز او برای امداد نمی شناسی. لحظه هایی تلخ -شاید آن قدر تلخ که وصفش ممکن نباشد.- آنجاست که از ته ته دلت خدارا می خوانی؛ با خواهش التماس وشاید هم گریه یا شاید هم بازمزمه هایی .............................. برای خودم هم پیش آمده....... گریه نکردم ولی تا جایی که...
-
زیبا تر از تو سراغ ندارم
سهشنبه 3 بهمن 1391 23:21
بار پروردگارم ، زیبایم ، معبودم خوشبختم از اینکه تو را می پرستم ومن -هر چند بد - دوستت دارم. در دلم یادت لحضه هایم را نورانی می کند،تا با این نور تاریکی هارا بشکافم و عبورشان کنم. خوشبختم زیرا هنوز فرصت دارم تا زحماتت ونعماتت را جبران کنم. البته می دانم که نمی توانم ولی... چون دوستت دارم می بخشی ام ..نه؟ معبودم،تو...
-
اراده ات کمتر از این نیست.باورکن.
پنجشنبه 28 دی 1391 12:51
گیاهی در نورگیرمان داریم،که شاید قطر تنه ی اصلی اش به1cm هم نرسد. باهزار زور وضرب چوب ونخ سرپایش نگه داشتیم.ولی در طی این دوسه ماه شاید حدود 30cm رشد کرده تا از نوربیشتری که از بالای نورگیر می تابد استفاده کند. چه اراده ای دارد می بینی؟؟ باور کن اراده ی تو کمتر از اراده ی این گیاه نیست. بالا ببر خودت را به نور برسان...
-
دوست دارم از تازگی ها برایت بگویم.
چهارشنبه 6 دی 1391 22:13
*بسم الله الرحمن اارحیم* دیگر نمی خواهم برایت از حرف های تکراری بگویم. دوست داشتم مسیر زندگی ام مدادی بود.تاهر کجا که اشتباه کردم فقط یک پاکن در دستم بگیرم و آن را تمیز تمیز باک کنم. و دوباره شروع کنم به نوشتن..... اما افسوس که اینطور نیست.... اما تصور کن اگر این طور بود.... آن وقت هیچ اشتباهی در هیچ کجای جهان نگاشته...